جهادی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
1. اسمش را گذاشته اند اردوی جهادی و بچه ها به اختصار می گویند جهادی و واقعیت هم همین است، جهادی میدانیست برای جهاد ، هم جهاد اصغر و هم جهاد اکبر.
2. این را نه فقط خودم که از زبان چندین نفر شنیدم که جهادی آن ها را به یاد جبهه و جنگ انداخته بود و هرآنچه در مورد خط مقدم و شوخی های شب عملیات و اعزام به منطقه و ... شنیده بودیم در جهادی احساس می شد ( اضافه کنید توسل ها به حضرت زهرا (س) و نماز شب خواندن ها را)
3.و من با تمام وجود درک می کردم این که آقا گفته بود :
"جوانان عزيزِ امروزِ ما بسيار جوانان خوبى هستند. نسل جوانى كه برآمدهى از اين محيط و اين احساس و اين ايمان است، نسل بابركتى است. اگر امروز هم ماجرائى مثل ماجراى دههى 60 مي بود، جوانان امروز در حضور در ميدانهاى نبرد، كمتر از جوانان آن روز نبودند. آن تجربه در مقابل آنها قرار داشت، رفتند؛ امروز هم اگر مي بود، مي رفتند. جوانها خوبند،جوانها پاكند، جوانها آمادهاند. " +
4.و این :
نسل جوان امروز ما كه نسل سوم انقلاب است، از جوانان نسل اول اگر ايمانشان قوىتر نباشد، پرشورتر نباشد، بصيرتشان روشنتر نباشد، يقيناً عقبتر نيستند. آن روز بسيارى از افراد وارد ميدانها مي شدند، نميتوانستند بمانند. جوانِ امروز با اين همه وسوسهها، با اين همه ابزارهاى انتشار ماديگرى و شهوت و خودپرستى، وقتى كه به پاى انجام وظيفه مي رسد، اينجور جانفشانى مي كند؛ اينجور وارد ميدان مي شود. اين خيلى باارزش است؛ خيلى باارزش است. +
5.جهادی میدانیست برای جهاد ، برای جهاد اصغر، هرکس آنچه از دستش برمی آید انجام می دهد. یکی آجر می اندازد بالا و یکی گچ می سازد ، یکی روی دیوار مدرسه نقاشی می کشد ، آن یکی حدیث می نویسد ، یکی برای بچه های روستا احکام می گوید و یکی قرآن یادشان می دهد و یکی هم مسابقات فوتبال راه می اندازد و همه این یکی ها آخر یکی می شوند برای ...
6. این متن رضا امیرخانی هم بی ربط نیست به ماجرا :
چرا عملهگي؟ مگر تو فعلهاي که بيل بگيري به دست و بروي ملات هم بزني و نيمه بياندازي بالا؟! سؤال دقيقي است که اگر خوب جواب نگيرد، اردوهاي جهادي تبديل ميشوند به يک تفنن، به يک تفريح، به قولِ غربيها به يک فان! و امروز هم که ابوابِ قرائاتِ مختلف مفتوح، يکي هم ميآيد "کل من عليها فان" را وصل ميکند به اردوهاي جهادي! و فان را fun فهم ميکند و من را نيز man که جنسِ انسان باشد؛ که دانشجوي پلاک ليزري هم لابد زورکي در آن جا ميشود!
اردوي جهادي تفريح نيست، تفنن نيست، قسمتي از زندهگي نيست... خودِ زندهگي است؛ خاصه آن جنس از اردوهايي که با تخصصِ بچهها مرتبط هستند. مهندسِ سيالاتي که آبِ چشمه را با پي.وي.سي. ميکشد به ميدانگاهيِ ده، طلبهاي که حمد و سورهي مردم را درست ميکند، معلمي که به درس و مشقِ بچهها رسيدهگي ميکند، کارِ خودش را آنجام ميدهد و شايد به همين دليل باشد که اردوهاي جهاديِ تخصصي دوستداشتنيترند ... +
7.جهادی میدانیست برای جهاد ، برای جهاد اکبر ، همه ی آن یکی ها آخر یکی می شوند ، برای خدمت به خلق خدا و برای خدا .جهادی فرصتیست برای شناخت بیشتر خود ، برای تمرین اخلاص ، برای از خود گذشتن ، در جهادی دیگر "من" معنایی ندارد و جای "خود" را "خدا" می گیرد و این راز آن است که بوی جبهه ها از جهادی استشمام می شود و اردو هنوز تمام نشده دلتنگ می شوی و آن لحظه آخر بغض را در گلوی جهادی و روستایی می بینی.
8. حاج عبدالله والی که به حق باید پدر اردوهای جهادی نامیدش چنین گفته بود :
اگر شما میخواهید، یك گروه دانشجویی یا فارغالتحصیلی تشكیل دهید، باید برای رضای خدا باشد. این خیلی مهم است. یك موقع میخواهیم خودمان را مطرح كنیم، كه معلوم است شكست میخوریم؛ یك موقع نه، میخواهیم گروهی را برای رضای خدا، اولاً برای ایجاد حركت در خودمان و بعد جامعهی مورد نظرمان ایجاد كنیم. اگر با این نیت رفتیم، یقیناً خدا كمك میكند. یعنی ناگهان میبینید خدا بانیهایی فرستاد و كمك مالی هم پشتتان آمد. همین امسال عدهای از دانشجوها آمده بودند. مؤسسهای 28 میلیون به اینها داد و چقدر زیبا كار شد. روز آخری كه میخواستند بروند، هر گروهی رفتند به آن روستایی كه كار میكردند تا با بشاگردیها خداحافظی كنند، همه گریه میكردند. دو طرف احساس میكردند كه چیزی را از دست میدهند. ببینید چقدر زیباست. الان خیلی از این دانشجوها با محصلهای بشاگرد، مكاتبهای ارتباط دارند. +
9.وظیفه ات که این باشد دوربین دست بگیری و لحظه ها را ثبت کنی تازه می فهمی که جهادی چیزی نیست که بتوان در دوربین گنجاندش. چه پاکی و صفای روستایی ها را و چه آن یکی شدن ها را.
10.شهید آوینی چه زیبا می گفت :
اما دوربین گنگ و لال چگونه می تواند این همه را دریابد ؟! او معنی قطره های اشک بچه ها را نمی فهمد و چیزی را که نمی فهمد چگونه می تواند بازگو کند؟ +
11.و تازه می فهمی که آوینی بودن چه سخت است ، وقتی با این اسم صدایت بزنند .
کم من ثناءجمیل لست اهلاً له نشرته
12.و باز امیرخانی چه زیبا نوشته برای آن دو که یکی بودند و دیگر کسی مثل آن ها نیست :
همان بارِ اول كه حاجي را ديدم از ثبتِ خاطرات و تصاوير گفتم. جواب داد: “آويني چيزِ ديگري بود. نشستيم يك روز، چشم توي چشمِ هم. من ميگفتم و او گريه ميكرد. او ميگفت و من گريه ميكردم. راستي فيلمش خوب بود؟”
ميگويم بينظير بود حاجي. در دلم ميگويم مثلِ خودت. مثلِ خودش. +
13.فکر می کردیم که آنجا آخر دنیاست و رفته ایم تا کاری کنیم و از محرومیت آن ها کم کنیم اما حقیقت آن بود که محروم ما بودیم و رفته بودیم تا کمی عشق و صفا و پاکی که از شهرهایمان رخت بسته را سوغات بیاوریم.
14.از جهادی که برمی گردی ، دوباره ماشین ها و مغازه های رنگارنگ و تیپ و قیافه ها را که می بینی ، دلت برای روستا یک ذره می شود. کاش می شد جهادی ماند ، می شود ، مرد می خواهد.
15.و چنین روایت می کند آوینی که :
و ما آمدیم
اما هر چه می آمدیم گویی از بشاگرد(بخوانید قلعه گنج) دور نمی شدیم و هرچه از آنجا دور و دورتر می شدیم یادهایمان زنده تر می شد و واقعیت بیشتری می یافت ، آری ما خود را در بشاگرد ( بخوانید مسجد فیروزآباد) جاگذاشته بودیم و آمده بودیم ، گمگشته های دیار فراموشی را یافته بودیم مثل رؤیایی که در اعماق تاریک وجدانمان بیدار مانده بود سال ها ، و انتظار کشیده بود تا ما بیدار شویم و او را به یاد بیاوریم و ما حالا بیدار شده بودیم. +
از همان ابتدا استقبال گرمی از بچه ها کردند
جهادی جبهه بود و روستا منطقه عملیاتی
بچه هایی که همه کاری می کردند
کار سقف مسجد آغاز شد
صمیمیت جاری بود ، زیر این نخل ها
و ابتدای تکلیفشان این چنین خاطرانگیز شد
عجب آشی شده بود
شاد و خرم
چست و چابک
و مثل آب زلال
اذان ظهر به افق روستا
همه یکی شده بودند برای خدمت
نمی دانم کی می شود دوباره این غروب زیبا را ببینم ...
پ.ن:
- این اردو دو تجربه ی خیلی موفق داشت ، یکی مختلط بودن طلبه و دانشجو و یکی مختلط نبودن دختر و پسر و به جای آن حضور متأهلین .
- و بار دیگر افتخار لینک شدن در سایت آقا + / لینک شده در رجانیوز + / تریبون مستضعفین + / راز 57 +
- این مطلب در جام نیوز +
- این مطلب در هیئت فرهنگی حضرت حر (ع) +
- لینک مطلب در سایت رضا امیرخانی +
- وبلاگ تازه تأسیس بچه های جهادی مون + / این مطلب رو حتماً بخونین +